:)عنوان خجالت کشیده:)

ســــلام:)

حالتون خوبه؟حلول ماه مبارک رمضان رو به همتون تبریک میگم(البته جز سختی هاش :/)

اصلا متحول شدم :)

نظرارو دیدم رفتم فضا:)

این نظرای زیبا رو شما کجا قایم کرده بودین ؟هااااان؟

خلاصه اصلا خرکیف شدم :)

من همانگونه که در فکر تحولی در وب خود بودم ،ناگهان سفری یک روزه به شیراز به علاوه دیداری از آبشار مارگون به تورمان خورد:)

منم عقده ی مسافرتــــ(چاکریم)ـــ داشتم با سر قبول کردم :)

آبشار مارگون رو تا حالا دیدین؟

باحاله ها ولی بنده چون اطلاعی از وضعیت نداشنم یکم بهم سخت گدشت .مخصوصا اون قسمت هایی که میخواستیم بریم بالا باید از رو اون سنگای لیز رد میشدیم و من کفشم نامناسب بود:)

خلاصه تنها تفریحی که اونجا همه داشتن این بود که یا سلفی میگرفتن یا با دوربین عکس میگرفتن:)اون اسکل درون من فعال شد و من یادم رفت مونوپاد بردارم یا دوربین:/

یه سوراخ یا غار مانند توی یه قسمت از این آبشار بود که خیلی کوچیک بود ولی از یه قسمت دیگه میتونستی بری و سرتو از اونجا بیرون بیاری ولی خیلی وحشتناک و در عین حال هیجان انگیز بود خیلی افراد کمی میرفتن اون جا بیستر آقایون میرفتن ققط یه دخترو دیدم بره که سنش ح

دود 24-25 بود رفت:/

منم خیلی دوست داشتم برم دیگه وقتی بابام دید خیلی ذوق دارم اجازه داد برم :) آقا منم جو زده چادرو دراوردم کفشامو دراوردمو به بد بختی رفتم بالا:)وقتی رفتم مثل خر تو گل گیر کردم :0 انقده وحشتناک بود من هی میترسیدم یه ماری چیزی پیداشه بیاد منو بخوره ولی دیگه بقیه ی حس ها به ترسم غلبه کردم رفتم :)این عکسشم چون استیکر داره خیلی واضح نیست ،کیفیتم ببخشید پایینه:)

شیرازم بعداز انجام کار مورد نظر رفتیم شاهچراغ و بازار وکیل دیگه بیشتر از این وقت نشد شرمنده:)

ماه رمضانم که اومده دیگه من مثل جغد شدم (ارادتمندیم(: )

روزا میخوابم شبا بیدارم میخورم:)

تحول وبلاگم فعلا تو خماریش بمونید:)

(البته ریا نشه خودمم موندم توش)

#این _ خاطره _ رو_ داشته باشید_ دلنوشته _شروع_میشه(:

  • ❤دُخــــmelikaـــــی شِیطُــــJOoOoNـــــون❤

شروعی دوباره

سلام ...

خوب خیلی حرف نمیزنم میریم سر اصل مطلب!از موضوع معلومه دیگه یه شروع دوباره اس...

میخوام وبم همونطور که اسمش هست دلنوشته باشه...

میخوام دلنوشته های خودمو بزارم اما میدونم استقبال نمیکنین ...

حالا میشه یه نفر بهم بگه پستایی که خودتون مینویسین چطوری بازدید داره؟

آخه من هربار خودم نوشتم استقبال کمی داشت !من مطمئنم که قلمم خوب نیس!کی کمکم میکنه؟:(

من بلاگ بیان و کاربراشو از هر دنیای مجازیِ دیگه ای بیشتر دوست دارم:)درحالی که شماها اصن دوستم ندارین:d

خوب این یک شروعی دوباره اس:)

یاعلی(ع)!!!

کاربر:دخی شیطــــون:d

  • ❤دُخــــmelikaـــــی شِیطُــــJOoOoNـــــون❤

sweet cafe

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد...

دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود

می رمیدی

می رهیدی

یادم آمد که روزی در این راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

میکشیدی

میکشیدی

آخرین بار

آخرین لحظه تلخ دیدار

سر به سر پوچ دیدم جهان را

باد نالید و من گوش کردم

خش خش برگهای خزان را

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گر چه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

آه هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو؟

کیستی تو؟

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
Designed By Erfan Powered by Bayan