مانده ایم سخت در هجوم بی لیاقتی!

اسیـر مـانـده ایـم در بهـانـه هـای پـاپتـی!!!

ومیلـه هــای آهنیـن و عشـق هـای سـاعتـی

حـوالـی نگـاهمـان دوبـاره صـف کشیـده اسـت

صـدای تیـک تـاک غـم شمـاره هـای صنعتـی!!!

امـان از اشتبـاهـات ناتمـاممـان همـان

تفـاخر همیشـگی به هیـچ هـای قیمـتی

میـان قـرن حادثـه کجاسـت اتفـاق عشـق؟

نمـانـده در تسلـط همـان هبـوط لعنتـی

کسـی نیامـد از تبـار انتظـارمان ببیـن

کـه مانـده ایم سخـت در هـجوم بـی لیـاقتـی!!!

+یـــآ مــهــدیـــــ ادرکنـــــی(عج)

  • ❤دُخــــmelikaـــــی شِیطُــــJOoOoNـــــون❤
جمعه ۱۴ خرداد ۹۵ , ۱۵:۳۳ علی رحمانی پور
احسنت عالی بود
خیلی ممنون:)
عالی....توپ توپ بود
مرســـــی(:
بهانه های پاپتی رو بدجور خوب اومدی :)

لایک داشت
مرسی گلی:)

ممنون آجی جونم
خیلی عالی بود....
مرسی:)
اللهم عجل لولیک الفرج :(
اللهم عجل لولیک الفرج:)
بی نهاااااااایت لایک داری شوما:)
مرسی آجی خوشگلم:)
عالی بود.
ممنــــوون:)
عالی بود لایک
خیلی مچکر:)
چاکرخواتیم خواهر:)عالی
خیلی کرتیم :)

مرسی:)

(بووووس)
باور کن من بهت بی محلی نمیکنم ... سرم خیلی شلوغه نمیرسم جواب نظرارو بدم اتفاقا من خیلی وبتو دوس دارم اما متاسفانه شیرین زبونی بلد نیستم!!!
اوهوووم ..مرسی یعنی میگی من شیرین زبونم؟
واقعا شیرین زبونم؟
اشکال نداره خودتو ناراخت نکن بعضیاهم گفتن من توجه نکردم:):دی


قشنگ بود

ممنون از تو :)
نه تو شیرین زبون نیستی من زبون ندارم.. که بخواد شیرین باشه!!
زبوون داری کشفش نکردی :)

منم جدیدا کشفش کردم:)

مامانمو دوستام از دستم سر به کوه و بیابون گداشتن بس که حرف  میزنم:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

sweet cafe

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد...

دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود

می رمیدی

می رهیدی

یادم آمد که روزی در این راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

میکشیدی

میکشیدی

آخرین بار

آخرین لحظه تلخ دیدار

سر به سر پوچ دیدم جهان را

باد نالید و من گوش کردم

خش خش برگهای خزان را

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گر چه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

آه هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو؟

کیستی تو؟

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
Designed By Erfan Powered by Bayan