خدااااااا

آهـــــــــای اوستا کریم ... !!!

 

رُخصت ... !!!

اوستا میخوام بگم هیچکدوم از آدمات به خودت نرفتن !!!

 

آهــــــــای مَــــــشتی ... !!!

 

این بود همون مخلوقی که بخاطرش

 

بهترین فرشتَتو از دست دادی ... ؟؟؟

 


بابا دست خوش ... !!!

 

هه ...

 

حیفه ... !!!

 

بهش بگو برگرده ... !!!

 


حیفه واقعا ...

 

فرشتتو دریــــــــــــــاب ... !!!

 

از الآن به ما بگو شیطـــان ... !!!

 

خـــــــدا ... ا!!


عجیییییییب درگیر این آفرینشتَم ... !!!

 

ما کجا و فرشتت کجــــــــا ... ؟؟؟

 

شیطان لُنگ انداخته جِلو مــــــا ... !!!

 


خدایا میگما اگه وقت داشتی

 

یه سر به خط تولید آدم سازیت بزن ... !!!

 

خیلی از این آدمات معرفت ندارن ... !!!

 

خدایا اینا رو گفتم بدونی تو این دوره زمونه

 

پاک بودن کار مشکلیه ... !!!

 

دیگه حرفی ندارم ... !!!

 

چیزی نمیخوای بگی ... ؟؟؟

چاکرتم.......

چون تو موندی برام.............

...........فقط همین........

عزت زیاد

  • ❤دُخــــmelikaـــــی شِیطُــــJOoOoNـــــون❤
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

sweet cafe

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد...

دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود

می رمیدی

می رهیدی

یادم آمد که روزی در این راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

میکشیدی

میکشیدی

آخرین بار

آخرین لحظه تلخ دیدار

سر به سر پوچ دیدم جهان را

باد نالید و من گوش کردم

خش خش برگهای خزان را

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گر چه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

آه هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو؟

کیستی تو؟

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
Designed By Erfan Powered by Bayan