خدا

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

من خدایی دارم…

 

من خدایی دارم، که در این نزدیکی‌ست…

 

نه در آن بالاها!

 

مهربان، خوب، قشنگ…

 

چهره‌اش نورانیست

 

گاه‌گاهی سخنی می‌گوید،

 

با دل کوچک من،


ساده‌تر از سخن ساده من

 

او مرا می‌فهمد‌!


او مرا می‌خواند،


او مرا می‌خواهد،


او همه درد مرا می‌داند…

 

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی


چون به غم می‌نگرم،


آن زمان رقص‌کنان می‌خندم…

 

که خدا یار من است،


که خدا در همه جا یاد من است.

 

او خدایست که همواره مرا می‌خواهد،

 

او مرا می‌خواند

 

او همه درد مرا می‌داند…

  • ❤دُخــــmelikaـــــی شِیطُــــJOoOoNـــــون❤
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

sweet cafe

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد...

دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود

می رمیدی

می رهیدی

یادم آمد که روزی در این راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

میکشیدی

میکشیدی

آخرین بار

آخرین لحظه تلخ دیدار

سر به سر پوچ دیدم جهان را

باد نالید و من گوش کردم

خش خش برگهای خزان را

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گر چه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

آه هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو؟

کیستی تو؟

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
Designed By Erfan Powered by Bayan