دوستت دارم خدا

آرامــش نــه عــاشــق بــودن اســت ، 
 
آرامــش حـضـور خــداســــت . . . 
 
وقـتـی در اوج نـبــودن هــا نـابــودت نـمی کــنـد ، 
 
وقـتـی نــاگـفـتـه هــایـت را بـی آنـکـه بـگـویـی مـیـفــهـمـد ؛ 
 
وقـتی نـیـاز نـیـسـت بــرای بــودنش الـتـمـاس کـنی ! 
 
غــرورت را تـا مــــرز نــابــودی پـیـش بـبــری ؛ 
 
وقـتی مـطمـئـن بـاشی بـا او ، هــرگـز تـنـهـا نـخـواهی بـود ! 
 
آرامــش یـعـنـی هـمــیـن ! 
 
تـو بـی هـیـچ قـیــد و شــرطـی خـــــــدا را داری . 
  • ❤دُخــــmelikaـــــی شِیطُــــJOoOoNـــــون❤

دانشگاه

 

استادی دریکی از دانشگاه های خارجی ب شاگردان

 

میگوید: بچه ها تخته رومیبینید? همه میگن آره... میگه منو میبینید...

 

میگن اره... لامپ رومیبینید? میگن اره ... میگه خدا رومیبینید?

 

میگن نه... میگه پس خدا وجود نداره... یه ایرانی بلندمیشه میگه

 

بچه ها منو میبینید: میگن اره... میگه تخته رومیبینید... میگن اره میگه

 

مغز استاد رومیبینید: میگن نه... میگه پس استاد مغز نداره... 

  • ❤دُخــــmelikaـــــی شِیطُــــJOoOoNـــــون❤

sweet cafe

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد...

دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود

می رمیدی

می رهیدی

یادم آمد که روزی در این راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

میکشیدی

میکشیدی

آخرین بار

آخرین لحظه تلخ دیدار

سر به سر پوچ دیدم جهان را

باد نالید و من گوش کردم

خش خش برگهای خزان را

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گر چه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

آه هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو؟

کیستی تو؟

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
Designed By Erfan Powered by Bayan